رها و رونده

رها و رونده

آینه ای را که به ایوان می بردم از دستم افتاد شکست و هزار تکه شد.
به جای آنکه غصه بخورم مینشینم و به دقت تکه تکه ی آینه را کنار هم می چینم.
وقتی همه را میچسبانم میبینم اشتباه کرده ام و چند تکه را جا به جا گذاشته ام .
جوری که گوش هایم را جای دهانم گذاشته ام و چشمهایم تا به تاست .
چشم راستم را جای چشم چپم گذاشته ام .
دوباره مینشیم همه را جا به جا میکنم .
از نو تکه های آینه را به هم میچسبانم
از نو :) D:

پیوندها

ساعت به وقت انسان های بزرگ

پنجشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۴۰ ب.ظ


گاهی دلم می خواهد یکهو , یکدفعه کسی را به آغوش بکشم و هی بی هوا ,هی بی نفس,بگویم دوستت دارم , دوستت دارم , دوستت دارم به خاطر بزرگ فکر کردنت ,بزرگ عمل کردنت ,به خاطر کارهایی که می کنی , به خاطر کارهایی که کردی ,به خاطر شخصیتی که از تو شکل گرفت.... 

هی بی هوا ,هی بی هوا بگویم : می دانی ؟! آخر آدم های مثل تو کمند, آدم هایی که بی خیال حرف های دیگران دستهایشان در جیب در راهی که فقط امثال خودشان پتانسیل عبور از آن را دارند قدم میگذارند....

گاهی آنقدر دلم میخواهد یکدفعه بگویم : هی فلانی ! میدانستی آنقدر خوبی که اینهمه خوب بودن در حجم خیال هیچکس نمیگنجد ؟!...

گاهی دلم میخواهد بی خیال تمام فکرهایی که به سرشان میزند میخکوبشان کنم به دیوار و فقط سکوتم را به رخ چشمهایشان بکشم و هیچ نگویم

چرا که حجم خوب بودنشان در هیچ واژه ای نمی گنجد...

گاهی ...درست مثل همین دیروز....

 

قبلترهایم را دوست نداشتم ... الآنم را هم زیاد دوست ندارم .... میکوشم از همین اندک شخصیتهای خوبی که میشناسم ایده بگیرم تا فردایم را دوست داشته باشم .... :)

این روزهایم با هنری ماچینی :)

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۰۹
fateme norouzi

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی