رها و رونده

رها و رونده

آینه ای را که به ایوان می بردم از دستم افتاد شکست و هزار تکه شد.
به جای آنکه غصه بخورم مینشینم و به دقت تکه تکه ی آینه را کنار هم می چینم.
وقتی همه را میچسبانم میبینم اشتباه کرده ام و چند تکه را جا به جا گذاشته ام .
جوری که گوش هایم را جای دهانم گذاشته ام و چشمهایم تا به تاست .
چشم راستم را جای چشم چپم گذاشته ام .
دوباره مینشیم همه را جا به جا میکنم .
از نو تکه های آینه را به هم میچسبانم
از نو :) D:

پیوندها

به چشمهایش خیره شده بودم نگاهش به آسمان بود و از سیاست و نرخ ارز و بازار بورس سخن میگفت

من اما پرواز کبوترها را در میانه ی آسمان ابری از چشمهایش می خواندم........

 

 

"من در قفس هستم میله ها در درون من است" کافکا

 

خیابان گردی های پاییزیم با u turn lili :)

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۴ ، ۱۹:۳۴
fateme norouzi


نوشته زیر شرح حال بسیاری از ماست، البته شوربختانه!! ↓
توی سال هایی که "روایت فتح" شب های جمعه پخش می شد، یه خاطره از یه رزمنده پخش شد که
داستان اینجوری بود:
دو تا قایق کنار هم ایستاده بودن یکی پشت جبهه می رفت یکی سمت عملیاتی بی بازگشت !
راوی می گفت: دو دل بودم؛ یه پام تو این قایق بود یه پام تو اون قایق.
شهید به راوی می گه: یه پا تو بردار !..
حالا هم یکی باید پیدا بشه تا به بعضی از ما بگه: یه پاتو بردار...
بگه:
تویی که پیش از ماه رمضون یخچالت از گوشت و مرغ پر کردی! از طرفی به هیچ مرجعی هم اعتقاد نداری ولی روز عید فطر منتظری ببینی مراجع چی تصمیم می گیرن تا بفهمی چند کیلو گندم باید فطریه بدی !... یه پا تو بردار !‌
تویی که می گی اسلام مال ۱۴۰۰ سال پیشه ولی ارثیه خواهرت رو نصف دادی ، یه پا تو بردار ...
آهای خانم !تویی که هم می خوای امتیاز زن شرقی رو داشته باشی و مهریه ات و بگیری و هم از مزایای زن غربی بهره مند باشی ؛
ولی به جای مشارکت در تولید ، هفته ای یه بار فیس بوک شوهرت رو چک می کنی ، یه پا تو بردار ...
داداشم... نمی تونی یه زن باربی بگیری و هر روز برات (میزامپلی) کنه و در عین حال بوی قرمه سبزی تو راه روی خونه ات بپیچه و بدون اجازت خرید نره و ... ولی با هم بشینید اندر وصف سکوت سمفونی بتهون صحبت کنید،یه پاتو بردار ...
روشنفکر امروز ، دانشجوی دیروز نمی تونی برای رسیدن به دوره ی تحصیلی بالاتر، جزوه هات رو از هم اطاقی ات قایم کنی و الان تو شبکه های اجتماعی اندر وصف خِساست ایرانی ها و اپن بودن خارجی ها سر به فیس بوک بکوبی ! تو هم یه پا تو بردار ...
استاد گرامی، پژوهشگر ارجمند ! شما هم نمی تونی تابلوی جمله ( مدادالعلما افضل من دما الشهدا) روی دیوار خونه ۴۰۰ متریت بکوبی که افزایش حقوق استاد تمومیت ، از مقالات دانشجوآت بدست اومده . با عرض پوزش شما هم یه پاتو بردار ...
حاجی بازاری دیروز و بیزینس من امروز، تویی که عمرا بتونی رادیکال ۴/۲ رو حساب کنی ، اینکه بخواهی از احترام یک دانشگاهی برخوردار بشی یه پاتو بردار ...
نماینده عزیز!تویی که پول تبلیغات میلیاردی ات را "هِبِه" گرفتی ؛ نمی تونی بعدا رانت ندی و عضو کمیته حقیقت یاب اختلاس باشی ! اگه بهت بر نمی خوره شما هم یه پاتو بردار ...
آدم هایی که می خوان تو هر دو تا قایق باشن ، کارشون مثل راننده خودرویی می مونه که هم راهنما به چپ می زنه هم به راست!
پشت سری حتما می فهمه حال راننده خوب نیست.
ما خیلی وقته حالمون خوب نیست!چون شمار بسیاری از آدمای نسل پیش از ما یه پاشون رو برنداشتن...به امید روزی که یاد بگیریم یه پامونو برداریم...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۴ ، ۱۸:۰۹
fateme norouzi

امشب میخواهم فریاد بزنم و بنویسم تا شاید دردم کمتر شود...

مینویسم از یک صندوقچه ....صندوقچه ای که باید نام آن را لعنتی گذاشت...

صندوقچه ای که این آدمها(!) به پاهایشان زنجیر کرده اند و هر روز به دنبال خود میکشانندش...

صندوقچه ای که با هر بار خوبی به کسی یک سنگ به سنگ های درونش اضافه میشود...سنگی که ابتدا یک نام بر آن حک میکنند و بعد در این صندوقچه ی لعنتی می اندازندش!!...

و  تنها با پس گرفتن خوبیهایشان, هر کدام از این سنگها را از این صندوقچه ی لعنتی به بیرون می ریزند...

این صندوقچه پر باشد یا خالی , هر دو به شدت دردناک است ....

بودن با آدمهایی که در زنجیرند, خطرناک و عذاب آور است و هرچه آدمها وزنه هایشان سنگینتر و صندوقهایشان پرتر, عمیقتر شدن رابطه احمقانه تر .....

 

 

                        آی آدمها(!) برای رهاییتان تلاش کنید و این صندوقچه ی لعنتی را با سنگهای لعنتی ترش از یاد ببرید.....

 

_"خوبی کن و خوش باش به آرامش وجدان" ( فقط به آرامش وجدان)

 

_این روزهایم با ادمها :( .... اطرافم پر است از آدمهای هیچ ... ادامه دادن و دامن زدن به رابطه با این ادمها برایم ناخوشایند و نامطلوب است ...برای قوی شدنم کوشیدم ... آدمهایی را پس زدم که مدتی تمام روزهایم با آنها سپری میشد ..... نترسیدم و خوشحال بودم ... اما امروز کمی ترسیدم ایستادم  یک قدم به عقب اما این بار ترسهایم به من شجاعت حرکت داد  (و چقدر خوبند اینگونه ترسهایی که تو را به فکر فرو میبرند) ....

 

                      آی آدمها زنجیرهاتان را بگسلید و وزنه هاتان را رها کنید که این برای شما بهتر است باشد که رستگار شوید.....

 

                                                   

                                                  

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۴ ، ۲۰:۴۳
fateme norouzi


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۴ ، ۱۸:۱۸
fateme norouzi


گاهی دلم می خواهد یکهو , یکدفعه کسی را به آغوش بکشم و هی بی هوا ,هی بی نفس,بگویم دوستت دارم , دوستت دارم , دوستت دارم به خاطر بزرگ فکر کردنت ,بزرگ عمل کردنت ,به خاطر کارهایی که می کنی , به خاطر کارهایی که کردی ,به خاطر شخصیتی که از تو شکل گرفت.... 

هی بی هوا ,هی بی هوا بگویم : می دانی ؟! آخر آدم های مثل تو کمند, آدم هایی که بی خیال حرف های دیگران دستهایشان در جیب در راهی که فقط امثال خودشان پتانسیل عبور از آن را دارند قدم میگذارند....

گاهی آنقدر دلم میخواهد یکدفعه بگویم : هی فلانی ! میدانستی آنقدر خوبی که اینهمه خوب بودن در حجم خیال هیچکس نمیگنجد ؟!...

گاهی دلم میخواهد بی خیال تمام فکرهایی که به سرشان میزند میخکوبشان کنم به دیوار و فقط سکوتم را به رخ چشمهایشان بکشم و هیچ نگویم

چرا که حجم خوب بودنشان در هیچ واژه ای نمی گنجد...

گاهی ...درست مثل همین دیروز....

 

قبلترهایم را دوست نداشتم ... الآنم را هم زیاد دوست ندارم .... میکوشم از همین اندک شخصیتهای خوبی که میشناسم ایده بگیرم تا فردایم را دوست داشته باشم .... :)

این روزهایم با هنری ماچینی :)

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۴ ، ۱۹:۴۰
fateme norouzi

دستش را به عصایش گرفت و گفت:"آدمها اول زندگی دو نفرند ,آخرش هم دو نفر , البته اگر به هم وفا کنند..."

شصت سالی میشد که اینجا زندگی میکرد ..راست میگفت "از خانه ای که با دستهای خودت ساختی نمیتوانی به همین راحتی دل بکنی"

بید مجنون باغچه هم یادگاری خواهرش بود......

 

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۳۷
fateme norouzi

تلفیق بین سنت و مدرنیته در حوزه های مختلف از جمله موسیقی و فرهنگ و هنر از مدت ها قبل در ایران رواج دارد . در حوزه ی موسیقی به عنوان سبکی که طرفداران و مخالفان خاص خودش را دارد نتایج قابل توجهی را به بار اورده است.

 

همساز اثری از مسعود شعاری از آلبوم در سایه ی باد با سبک تلفیقی در سال 1385 منتشر شد .

 

از هرگونه نظر در مورد این سبک به شدت اشتقبال می شود :)

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۰۳:۴۰
fateme norouzi


-رهاش کن بره رییس :)

-خب منم از بلاگفا کوچ کردم ....

-خونه ی جدیدم پر از پروانه های رنگی :)

دیالوگی از فیلم چیزهایی هست که نمیدانی  (چرت میگفت البته رهایی که کار هرکسی نیست )

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۳۷
fateme norouzi